قدس آنلاین: آیت الله مقتدایی، قائم مقام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شامگاه دوشنبه ( ۱۲ خرداد ماه ۹۹) در برنامه بنیانگذار حضور یافت.
مشروح این گفتگو در بخش زیر آمده است:
*سلام عرض میکنم. خیلی ممنون و متشکر که وقت گذاشتید.
سلام عرض میکنم و از برنامه ای که تنظیم کردید تشکر میکنم.
* چون ایام ارتحال امام خمینی (ره) است؛ به ۳۱ سال پیش بازگردیم که در این زمان ها چه حس و حالی داشتید؟ چه چیزهایی را پیگیری میکردید؟ از سلامتی امام (ره)، از خبرهایی که به شما می رسید و چه نگرانی ها و دغدغه هایی داشتید؟
از شما و برادران عزیزی که در خدمت شما هستند، تشکر میکنم. آشنایی ما با حضرت امام (ره) برای قبل از شروع نهضت است. من در اصفهان در مدرسه صدر اصفهان حجره داشتم، تحصیل میکردم. یک روز در وسط حیاط بزرگ مدرسه که باغ و گلکاری داشت، قدم میزدم. سه نفر روحانی جوان و خیلی خوشتیپ بودند. خدمت آنها رسیدیم و بعد از سلام و احوالپرسی گفتند ما از قم آمدیم.
یکی مرحوم آیت الله عمید زنجانی بود که آن زمان یک طلبه ای بودند. بعداً بحمدلله یکی از روحانیون برجسته در تهران، هم حوزه و هم دانشگاه بودند و خدمات و برکات بالایی داشتند. یکی مرحوم آیت الله سیدهادی خسروشاهی بود که اخیراً در جریان کرونا به رحمت الهی پیوست. آنجا به آنها پیشنهاد کردیم به حجره ما بیایند. حجره ای در مدرسه داشتیم و خواستیم هر سه نفر به حجره ما بیایند. هزینه هر سه نفر باخودشان بود ولی جا دادیم که هتل نروند. در صحبت هایی که با این سه بزرگوار داشتیم، وقتی آشنا با وضع تحصیلی من شدند، آقایان گفتند در حوزه قم حاج آقای روح الله خمینی (ره) هست و از اساتید مهم حوزه هستند و یک دوره اصول چند سال تدریس کردهاند و دوره ایشان تمام شده و الان دوره دوم اصول را شروع کردهاند. به من اصرار می کردند که حیف است اصفهان بمانید، به قم بیایید تا در درس ایشان شرکت کنید، غنیمت است.
ما به عشق درس امام (ره) از اصفهان به قم آمدیم. روز اول ورود در درس امام (ره) شرکت کردم. در مسجد سلماسی بعدازظهرها ایشان اصول میفرمودند. جمعیت فراوانی هم بود. تقریباً در زمان ریاست (مرجعیت) مرحوم آیت الله بروجردی بود. درس مرحوم امام (ره) آن زمان تقریباً همردیف درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود، با اینکه ایشان مرجع تقلید و مرجعیت کل و ریاست کل داشتند. آشنایی ما با حضرت امام (ره) از آنجا شروع شد.
در ارتحال حضرت امام (ره)، روحیه ای را از حضرت امام (ره) آموختیم و آن روحیه اعتماد به خداوند و اتکال به خداوند بود. این روحیه در امام (ره) خیلی روشن بود. طوری بود که حضرت امام (ره) در اوایل نهضتشان نسبت به قدرت شاه و مَناسبی که بود، هیچ اعتنایی نداشت.
*یعنی برای ایشان مهم نبود.
هیچ مهم نبود، فقط خدا و اعتماد و توکل به خدا بود. حرفی اگر به نظر ایشان خلاف میآمد با آن برخورد میکردند، حرف برای هر کسی باشد. شخص شاه یک حرف و صحبتی بیان کرد، امام (ره) روز بعد علیه او موضع گرفت و تعبیر به «مردک» کرد! من تو را نصیحت میکنم، من نمی خواهم طوری شود مردم و ملت تو را از ایران بیرون کنند.
*چنین روحیه ای در حوزه، قبل از امام (ره) دیده می شد؟
نه، ابداً دیده نمیشد. از این روحیه یاد گرفته بودیم. وقتی امام (ره) رحلت کرد و ایشان مرحوم شدند، میدانستیم اوضاع مثل زمان سابق نمیشود، آن زمان امام (ره) بالای سر این ملت بود ولی مثل این که امیدی داشتیم، پشتوانه ای داشتیم...
*با همان درس توکلی که گرفته بودید.
بله. میگفتیم خداوند کمک می کند و نظام ولایت فقیه و حکومت اسلامی تشکیل شده و این نظام رها نمیشود، به این اعتماد داشتیم. بین خود و خدا فکر میکردیم که لطمه ای رفتن امام (ره) و رحلت ایشان به این نظام وارد نمی کند. بعد هم دیدیم که همین شد و آنجا مقام معظم رهبری وصیتنامه را باز کردند و شروع به خواندن کردند. حالا این اعضای خبرگان یک نفر را به عنوان رهبر تعیین کنند یا چند نفر را به عنوان شورای رهبری تعیین کنند...
*خودتان احتمال کدام را می دادید؟
هنوز هیچ فکری نکرده بودهایم. نمی دانستیم چه چیزی پیش خواهد آمد. واقعاً نمی دانستیم چه چیزی پیش می آید. آنجا صحبت شد و روی افراد صحبت میکردند. اول روی مراجع بزرگوار از جمله آیت الله اراکی، آیت الله العظمی گلپایگانی و امثالهم صحبت میکردند. انتقاداتی می شد و از آنها رد می شدند. افراد دیگری صحبت میشد. صحبت زیاد بود تا مغرب ادامه داشت و به نتیجه نرسید. آقایان اعلام کردند جلسه بعد از نماز مغرب ادامه دارد.
جلسه را بعد از نماز مغرب ادامه دادند. باز هم شب به نتیجه نرسیدند که آیا یک نفر را تعیین کنند یا شورا تشکیل دهند. به فردا صبح موکول شد. روز بعد عنایات پروردگار شامل شد، اگر لطف و عنایت پروردگار نبود به نتیجه نمی رسید. آنجا تقریباً بالاتفاق آقایان این نظر را داشتند که شورای رهبری صحیح نیست؛ فقط یک نفر به عنوان رهبر تعیین شود، آنهم انگشت روی شخص مقام معظم رهبری گذاشتند. مسنتر از ایشان بودند، کسانی که شاید از نظر علمی در رتبه بالاتر بودند، حضور داشتند، اما آنکه جامع جمیع اوصاف باشد، هم از نظر علمی مجتهد مسلم، هم از نظر مدیریت دارای تجربه و دارای تدبیر و بتواند اداره کند، از نظر شناخت دشمن شناسی، وضع موجود را بشناسد، کسی که جامع این صفات است از نظر تقوا تقوای لازم در حد مرجعیت و رهبری را دارد لذا روی ایشان تکیه کردند.
همان قبل از ظهر از طرف خبرگان اعلام شد که نظر خبرگان این است که بعد از امام (ره)، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر باشند. از آنجا هم چون مدیریت ایشان در دوران ریاست جمهوری بود، مردم هم شناخت داشتند. وقتی اعلام شد هیچ اعتراضی نشد، نه اغتشاشی شد، نه سروصدایی بلند شد. همینقدر که اعلام شد رهبری با آیت الله خامنه ای است، تمام حوزههای علمیه، دانشگاه، بازار، مردم، کسبه و ... بالاتفاق پذیرفتند و بحمدالله آن زمان خود ماها که رای دادیم شناختی که الان داریم را نداشتیم. نمیدانستیم ایشان چطور اداره می کند. بالاخره میگفتیم ان شاالله خوب است و همانند زمان امام (ره) اداره می شود اما اطمینان نداشتیم. هر چه پیش آمد، اعتماد آقایان بیشتر شد که اگر الان هم بنا میشد رهبر تعیین کنند آقایان از ایشان نمیگذشتند.
*به عنوان کسی که شاگردی امام (ره) را کردهاید، شاگردی امام (ره) را در کارنامه خود دارید، امام (ره) را از قبل پیروزی انقلاب میشناختید، چه ویژگی را در حضرت آیت الله خامنه ای به شدت نزدیک به امام (ره) میدیدید؟
ویژگی مهم امام (ره)، همان توکل به خدا بود؛ اینکه با آن اعتماد و پشت گرمی به خداوند، از هیچ چیز و هیچ کسی نمیترسد و در هر اقدامی هم که مصلحت ببیند با قدرت وارد میشود. من عین همین اعتماد و توکل را در ایشان هم میبینم.
*در جایی فرمایشی از شما می خواندم که به قضیه توکل امام (ره) برمی گردد، اشاره کرده بودید بعد از حمله فیضیه روحیه امام بسیار عالی و مقتدر و قوی بود و حتی اعلامیهای علیه شاه صادر کردند که شاه دوستی به معنای چپاول است، ولی همان روز خدمت یکی دیگر از آقایان رسیده بودیم که یک روحیه ترس بر او حاکم شده بود و حتی صحبت کند که کماندوها حمله نکنند. در این زمینه توضیح می فرمایید.
مرحوم آیت الله خادمی اصفهانی که از علمای بزرگ اصفهان بودند، ما بستگی با ایشان داشتیم. ایشان به قم تشریف آورده بودند و ایام عید بود. درس ها تعطیل بود، منزل ما بودند. بعد از قضیه فیضیه که کماندوها از شب حمله به مدرسه فیضیه کردند و آن قضایا اتفاق افتاد، صبح روز بعد ایشان فرمودند منزل امام (ره) برویم. آن زمان می گفتند حاج آقا روح الله.
گفتند منزل حاج آقا روح الله برویم و خدمت ایشان برسیم. به منزل امام (ره) رفتیم. حاج احمد آقا درب منزل ایستاده بودند و هنوز ایشان معمم نبود. دانشگاه میرفتند. گفتم آیت الله خادمی از اصفهان آمده اند. رفت و گفت و پاسخ دادند که امام (ره) فرمودند به داخل تشریف بیاورید. ظاهرا دو نفر خدمت امام (ره) نشسته بودند. ما وارد شدیم و قضیه دیروز و کماندوها و ... حاج احمد آقا در منزل به طلبه ها که می آمدند می گفت آقا فرمودند در منزل های خود بروید و بیرون نیایید. هر چه در ظاهر نباشید بهتر است.
امام (ره) یک صفحه کاغذی جلوی خود داشتند که نیمی از آن نوشته بود و نیمی دیگر مانده بود. مثل اینکه وسط کار برخی آمده بودند امام (ره) ننوشته بودند. بعد معلوم شد این همان اطلاعیه ای بود که میخواستند منتشر کنند. چون من دو جمله از این برگه را وقتی کنار ایشان نشسته بودم دیدم، همان جملاتی بود که در اطلاعیه بود. امام (ره) قدری وضع موجود را مطرح کردند و حمله روز گذشته را بیان کردند و فرمودند این حمله شاه به مدرسه فیضیه، برای شاه و اطرافیان او خیلی سنگین و گران تمام میشود. فرمودند اینها حمله کردند، یک عده از طلبه ها را شهید کردند، تخریب کردند، کتاب ها و قرآن را سوزاندند، ولیکن برای آنها گران تمام میشود.
فرمودند حالا وقت کار ما است. کار ما الان شروع شده است. باید دامن همت به کمر بالا بزنیم و شروع به تلاش و فعالیت کنیم. ۳-۲ مرتبه فرمودند که الان از حالا کار و برنامه های ما شروع میشود. این برنامه ای که تا الان به اینجا رسیده است باید این برنامه را اجرا کنیم. در همان اطلاعیه ای که دادند، همان که گفتند شاهدوستی به معنای چپاول و غارت گری است، همین حرف ها انجا بیان کردند. فرمودند اینها فکر کردند مثلاً با حمله به فیضیه و شهید کردن عده ای می توانند کارهای خود را به ثمر برسانند.
بعد از آنجا مرحوم آقای خادمی فرمودند منزل یکی از مراجع هم سر بزنیم. به آنجا رفتیم و من دیدم ۱۸۰ درجه تفاوت روحیه وجود دارد. روحیه امام (ره) که حالا وقت کار است و با آن صلابت می گفتند، حالا باید شروع به فعالیت کنیم، تا آن آقا که مکرر میگفتند چه باید کرد؟! و گفتند که این کماندوها امروز به فلان مدرسه هم حمله کنند پس قصد حمله به مدارس را دارند، چه باید کرد؟ هی ناراحت بودند، حتی به این فکر افتادند که یکی از آقایان را مهیا کنند و پیغامی برای شاه بدهند که کماندوها را از قم ببرند. به ذهنشان آمد که مرحوم حاج آقا روح الله کمالوند یکی از روحانیونی بود که خیلی شجاعتی در کارها و صحبت ها و سخنرانی ها داشت، همفکری با مراجع نیز داشت. گفتند که شنیدهایم آقای حاج آقا روح الله در قم است و منزل ایت الله طاهری خرم آبادی وارد است. ما کوچکترین فرد آن جمع بودیم و رو به من کردند و فرمودند شما این زحمت را بکشید و در منزل آقای طاهری خرم آبادی بروید و به آقای کمالوند بگویید به اینجا بیایند که با ایشان کار داریم. اسم ایشان هم حاج آقا روح الله بود. من رفتم و خوشبختانه گفتند ایشان منزل نیستند و رفته اند. گفتند منزل آیت الله مکارم رفته اند. من در منزل آیت الله مکارم رفتم و گفتند قبلاً اینجا بودند و رفتهاند. برگشتیم و گفتم ایشان را پیدا نکردیم. حتی تا این حد آماده شده بودند که به واسطه آقای کمالوند به شاه پیغام بدهند که کماندوها را از قم ببرند و ادامه ندهند.
*آیا می توان به این فکر کرد اگر نظریه ولایت فقیه مطرح نمی شد اساساً یک الگو و روش دیگری برای سقوط رژیم پهلوی بود و به وجود می آمد؟
احتمال این هم داده نمی شد. قدرت شاه قدرت بالایی بود، نه تنها خودش قدرت بالایی داشت، حمایت هم می شد. آمریکا از او حمایت می کرد، شوروی آن زمان از آن حمایت می کرد. این در مقابل آنها مانند یک عبد ذلیل، خاضع و خاشع و تسلیم و بله قربانگو بود. آنها هم چنین کسی را می خواستند در رأس ایران داشته باشند. از این جهت با تمام قدرت از او حمایت می کردند. ساواک آن زمان خیلی قوی بود. خیلی ها جرات نمیکردند در خانه، نزد زن و بچه خودشان حرف سیاسی بزنند، از رعب و وحشتی که به وجود آورده بود. فقط چیزی که اهمیت داشت این بود که ملت ما مسلمان و ملت معتقدی بودند؛ اهل تقلید بودند. از مراجع بزرگوار تقلید میکردند.
*احترام می گذاشتند...
بله. یعنی مسائل شرعی و مسائل نماز و روزه خود را از مراجع میگرفتند. این احترام به روحانیت در بین مردم ما بود. مرحوم امام هم به عنوان ولی فقیه که جانشین امام زمان (عج) باید یک فقیه و مجتهد باشد، رهبری امت اسلامی را همینجور که مرجعیت تقلید به عهده یک فقیه مسلم می گذارد، رهبری را هم به عهده فقیه بگذارند.
*آن زمان بدنه حوزه با این نظریه ...
مخالف نبودند.
*ولی همه همراه هم نبودند.
بله. اما مخالف هم نبودند. میشناختند و میدانستند ولایت فقیه به چه معناست. ولایت فقیه را تمام حوزه قبول داشتند، ولی میگفتند جا نمیافتد.
*یعنی می گفتند شرایط این نیست.
بله. جا نمی افتد؛ ولی امام با توکلی که به خدا داشت این را مطرح کرد، زمینه هم در مردم وجود داشت.
*این روش انقلابی در کل چه اثری در نهضت شیعه گذاشت؟
اینکه «انقلابی» می گوییم، یعنی مطابق با حق باشد. هر چه مطابق با حق است. یعنی اعتماد به خدا کردن، امید به خدا داشتن است. انقلاب به این معنا است. مگر امام که انقلاب کرد چه کاری کرد؟ امام به مردم گفتند که باید متوسل به خدا شوید و از غیر خدا هم نترسید و به جلو بروید. توکل و اعتماد به خدا جرات به مردم برای اقداماتشان میدهد و بداند اگر اعتماد به خدا کرد و با پشتوانه الهی شروع کرد پیروز خواهد شد؛ این به معنای انقلابی است. امام (ره) همین کار را کرد و ملت هم تبعیت کردند.
*و اثر بزرگ این روی کل شیعه و کل حوزه ها بود.
بر کل جهان اسلام اثر گذاشت. این روحیه ای است که اعتماد به خداست و هر کسی این اعتماد را دوست دارد، منتهی باید زمینه برای آن ایجاد شود.
*شما هم قبل از انقلاب رهبری امام (ره) را دیدید و هم بعد از انقلاب رهبری امام (ره) و حضرت آقا را دیدهاید، اگر بخواهید توصیف کنید تکیه نظام به ولایت فقیه ما را از چه بحران ها و پیچ های تاریخی عبور داد چه مثال هایی می توانید بزنید؟
در این ۳۰ سالگی که از ارتحال امام (ره) گذشته است، چقدر مشکلات برای کشور ایجاد شده است؟ برخی مشکلاتی بوده که آن مشکل به تنهایی کافی بود که نظام را ساقط کند، اما نظام حفظ شده است. چه چیزی نظام را حفظ کرده است؟ همین توکل و اعتماد به خداست.
قضیه اخیر یعنی کرونا را ببینید؛ واقعا اگر رهبری مقام معظم رهبری و هدایت ایشان نبود، مشخص نبود می توانستیم ادامه دهیم و معلوم نبود که کشور ما مانده بود. قدری سستی میشد، قدری ضعف نشان داده میشد، دشمنان هم دنبال بودند و سر همه مسائل را سر ایران میگذاشتند و اصلا دیگر ایرانی باقی نمی ماند.
*به خصوص در این ۳۱ سال به عنوان فرد باتجربه و عرصه های مختلف را دیدهاید و فردی که توکل را در وجود امام (ره) دیدید و یاد گرفتهاید، شده بود از برخی مشکلات نگران شوید؟
مشکلات پیش میآید؛ یک جمله مقام معظم رهبری دارند که برخی مواقع مطرح میکنند و این جمله است که می گویند من امیدوار هستم. می گویند به آینده امیدوارم. منشا این امیدواری به آینده چیست؟ همان توکل به خداست؛ همان، کار میکند. همان توکل است که اجازه نمیدهد آدم دلسرد شود. نمیگذارد آدم ضعف نشان دهد.
*آنهم با وجود خیلی از مشکلات!
بله. با همه مشکلاتی که وجود دارد. همین که آقا می گویند این روحیه در من هم وجود دارد و امیدوار هستم. همه مشکلات پیش می آید ولی به نظر ما کوچک میآید. ما یک قدرتی داریم که قدرت لایزال حق است و اراده اوست. وقتی او بخواهد حل میشود، بنابراین هیچ موقع وقتی این مشکلات پیش می آید و آدم به بنبست می رسد و ناامیدکننده نیست، بخاطر همان توکل است.
*شما عضو شورای عالی قضائی در زمان حضرت امام (ره) بودید. آن زمان هم یکسری سختی ها بود که برخی از اینها واقعا خاص بود؛ به خصوص در قصه منافقین مسائلی بود که مردم بیگناه به شهادت میرسیدند و باید تصمیماتی گرفته میشد. در آن برهه چه میکردید؟
در آن زمان هم حضرت امام (ره) به ما روحیه میدادند. چند مرتبه جلسه نزد امام گرفته شد که واقعاً اعضای شورای عالی قضائی مستاصل شده بودند و نمیدانستند باید چه کار کنند. بنا شد خدمت امام (ره) برویم و مطلب را بیان کنیم. خدمت امام عرض شد آقا الان چه تعداد رادیو در کل جهان ۲۴ ساعت علیه جمهوری اسلامی حرف میزنند، چقدر تلویزیون ها و چقدر افراد و شخصیت های برجسته دنیا علیه نظام جمهوری اسلامی ایران صحبت میکنند. چه کار باید کرد؟ نمیتوان با این اوضاع پیش رفت. این را واقعا جدی خدمت امام (ره) مطرح کردند که با این انواع حمله ها و هجمه ها علیه این نظام آدم به بنبست می رسد و نمی توان پیش رفت.
خدا امام (ره) را رحمت کند، تبسمی کردند و فرمودند: از همین باید استفاده کرد، از همین که می بینید علیه این نظام صحبت می شود و هجمه می شود بفهمید اینجا خبری است. اگر این نظام مهمی نبود، این همه هزینه در سطح جهان، رادیوها، تلویزیون ها و افراد نمی کردند. تعبیر امام (ره) این بود که معلوم میشود اینجا یک خبری هست! همین را حفظ کنید! همین که اینجا می بینید دشمن زیاد دارد و حمله به او زیاد می شود معلوم می شود یک چیزی است که ارزش دارد اینهمه هجمه و هزینه علیه آن شود. همین را حفظ کنید و ادامه دهید و کار خودتان را پیش ببرید و هیچ وحشت نکنید.
*درباره منافقین و به خصوص دهه ۶۰ و مسائلی که عنوان می کنند و برخی عنوان کردند، خیلی مسائل عنوان شد و یک نوار صوتی هم از یکی از آقایان درباره این جریانات بیان شد. در این مسائل چه تدبیری می کردید و چطور با امام (ره) در این زمینه هماهنگ می کردید؟
آن زمان هم حملات زیاد بود. سر و صدا بود که چقدر را اعدام کردند و چقدر را زنده کشتهاند؛ حتی یک مطلب مهمتر از این بود که اسم می خواهم نبرم، یکی از آقایان مراجع که همسایه هم بودیم، من از در منزل بیرون می آمدم و می خواستم به تهران برای شورای عالی قضائی بروم. آن آقا در کوچه قدم می زد. فضای بازی بود و ایشان قدم می زد. من را دید و احوالپرسی کرد و گفت تهران می روید؟ گفتم بله. ایشان به من نصیحت کرد که از این حمله ها و زندان کردن ها و اعدام کردن ها پرهیز کنید. من گفتم دستور امام (ره) است و ما تابع امام (ره) هستیم. گفتند به امام (ره) بگوئید ما این کار را نمیکنیم. فرمایش ایشان به من بود.
* شما به امام (ره) بگوئید که نمی کنید؟
بله. بگوئید صلاح نیست و نمیکنید. بگوئید مصلحت نیست. به ما درس می داد که به امام (ره) بگوئید وضع جوری است که صلاح نیست. من گفتم؛ امام (ره) فرمودند ادامه دهید و با قدرت بروید! حتی این منافقین، آنهایی که سر موضع هستند، امام (ره) تاکید می کردند آنهایی که سر موضع هستند که اگر امروز از زندان بیرون بیاید فردا انفجار ایجاد می کند، با آنها برخورد کنید.
آنهایی که از موضعشان برنگشتهاند، با اینها برخورد کنید. این فرمایش امام (ره) به ما بود. همان طور که نظر امام (ره) بود اقدام میکردیم. خلاف شرعی هم -بحمدالله- مرتکب نمی شدیم. کسی اعدام می شد که جرمی داشت. جرم در حد اعدام بود. اگر کسی جرم او در آن حد هم نبود اعدام نمیشد؛ زندان می شد و شلاق می خورد. من معتقد هستم همان زمان آنهایی که اعدام می شدند حکم آنها مستند به قانون و مستند به شرع بود. اقدامی علیه نظام و جمهوری اسلامی کرده بود که مستحق اعدام بود.
آن قضاتی هم که سرکار بودند قانون در دست داشتند و نظر و رای امام (ره) را در دست داشتند و بر طبق آن - اگر بنا بر اعدام بود - اعدام می کردند و اگر بنا بر اعدام نبود زندان می دادند و شلاق می زدند. این که شهرت می دهند آن زمان گروهی اعدام ها می کردند و همینطور برای اینکه انتقام گیری کنند، اعدام میکردند، من می توانم قسم بخورم اینطور نبوده است. من در جریان بودم. در اصل جریان حضور داشتیم.
*الان وقتی نگاه می کنم برخی از افراد طیف های مختلف سیاسی، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا که در بدنه انقلاب کار کردهاند، برخی به صراحت می گویند منافقین از داعش بدتر بودند.
بله. واقعاً اینچنین بود. منافقین اصلاً رحم در وجود خود نداشتند. اگر کسی را بدست می آورند هرجور بلایی سر او می آوردند؛ لذا امام (ره) همین را در ذهن داشتند و می گفتند انهایی که سر موضع هستند. یعنی موضع شدت عمل را در او می بینید که اگر قدرتی دست او بیاید مثل داعش سر می برد، بچه را ذبح میکند، زن را سر می برد، شکم پاره می کند...
*واقعاً هم این کار را می کردند...
بله. واقعا این کارها را میکردند
*اشاره به برخی بحرانها کردید و اینکه نظام ولایت فقیه چطور اینها را از سر گذراند. روحیه انقلابی که در کشور حاکم است، این روحیه انقلابی که در این ۴۰ سال ما را جلو برده، چقدر به ما کمک کرده است؟
اصل پیشرفت ها همین روحیه است. نه اینکه این یکی از چیزهایی است که باعث پیشرفت شده است، اصل همین روحیه است. این روحیه انقلابی یعنی همان روحیه ای است که انسان متوکل به خداست و به غیر خدا نظر ندارد و معتقد است که خداوند هم کمک می کند. این اعتقاد خیلی مهم است. اینکه بحمدالله تاکنون نظام جمهوری اسلامی ایران پیشرفت داشته است و در همه بخش های مختلف هم توانسته پیشرفت کند، در بخش نظامی بحمدلله پیشرفت های بسیار بالایی داشتهایم، به دلیل همین روحیه به قول شما انقلابی است.
همین روحیه ای که اعتماد به انسان می دهد، پشتوانه به انسان می دهد، قدرت به انسان می دهد که جلو برود و پیروز شود. این جوانان ما دنبال این رفتند و توانستند اکتشافاتی داشته باشند. اگر این روحیه را بتوانیم حفط کنیم خیلی مهم است.
*و این روحیه را چقدر از رهبری نظام داریم؟
بله. خیلی. همین قدر که در صحبت های رهبری این روحیه تزریق می شود، در بیاناتی که مطرح میکنند، در صحبت های ایشان همین روحیه به مردم تزریق می شود. ما امیدوار هستیم به همین صحبت هایی که ایشان بیان میکنند. صحبت هایی که ایشان می کنند امید می دهد، قدرت به ملت می دهد. حالا به قول خودشان به جوانان؛ جوانان از این روحیه بیشتر استفاده می کنند. نترس پیش میروند. اینکه جوان گرایی می گویند بدین معناست، نه این که پیرها کنار بروند، آنها که کار را در دست دارند کنار بروند، ولی آنکه با قدرت جلو می رود و با شجاعت کار را شروع می کند و ادامه می دهد، جوانان هستند.
*نقش مقاومت و رهبری ما در تغییر هندسه بینالملل و منطقه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چیست؟ انقلاب اسلامی ابعاد جهانی پیدا کرد، یعنی الان دیگر انقلاب اسلامی در محدوده چغرافیای ما فقط شناخته نمی شود. این چه تاثیری بود و رهبری انقلاب چه در دوران امام (ره) و چه در دوران حضرت آقا چه تاثیراتی در این قضیه داشته است؟
همین طور که این روحیه در ملت ما تاثیر گذاشت و ملت ما حکومت اسلامی ایجاد کردند و نظام الهی را جای نظام منحط پهلوی نشاندند، این روحیه و این قدرت در جهان اثر گذاشته است.
*و الگو شد.
و الگو شد. یعنی مردم جهان فهمیدند که اگر اینجور پیش برویم، موفق میشویم. اگر اینجور پیش برویم پیروز میشویم؛ این روحیه تاثیر گذاشت. این آقایان و گروههایی که به میدان آمدند و بیداری پیدا کردند و اقداماتی انجام دادند، این روحیه در آن ها اثر گذاشت و فهمیدند و از این روحیه الگو گرفتند.
امیدوار هستیم که این روحیه ای که در ملت ما وجود دارد و با قدرت و شجاعت پیش میبرند و پیروز می شوند، در ابعاد مختلف در مسلمانان جهان الگو گرفته شود و آنها بتوانند پیش بروند و مانند جمهوری اسلامی را در کشورهای خود داشته باشند.
*شما از قبل انقلاب که محضر امام (ره) را درک کردید، ایشان یک حساسیت ویژه ای روی فلسطین داشتند. در آن زمان که شاید خیلیها به این فکر نمی کردند امام (ره) روی این قضیه این میزان حساسیت داشتند. بعد از انقلاب اسلامی به موقعیت رژیم صهیونیستی که نگاه میکنیم، چه چیزی میبینیم؟ انقلاب با رژیم صهیونیستی چه کرده است؟
اینها دوامی ندارند گرچه الان پشتوانه و قدرتی دارند، حمایت و کمک می شوند، آمریکا طرفدار آنهاست، برخی کشورهای منطقه حمایت می کنند ولی اینها دوامی ندارند.
*وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی در آن زمان می گفت می ترسیم که زلزله پیروزی انقلاب اسلامی به پشت مرزهای ما برسد. الان که دیگ فکر می کنید ...
الان که وارد هم شده است؛ به مرزهای آنها هم وارد شده است. الحمدلله ملت بزرگوار فلسطین دارند معتقد میشوند که اگر ایران را الگو قرار دهند صهیونیست ها را کنار میزنند. مقاومت همان روحیه است؛ روحیه ای که خودشان را حفظ کنند، صبرکنند، تحمل کنند تا پیروز شوند، البته طول کشیده است و برای آنها سخت است، ولی به نظر ما اگر همین روحیه مقاومت را الگو بگیرند و ادامه دهند ان شاالله پیروز خواهند شد.
*سال گذشته دی ماه اتفاقی افتاد که مردم را به شدت متاثر کرد و البته باعث شد پیوند مجددی بین مردم و نظام اتفاق افتد و آن شهادت «حاج قاسم سلیمانی» بود. «حاج قاسم» در وصیتنامه خود تاکید ویژه ای با نهایت احترامی که به علما و مراجع داشتند، روی حمایت از ولایت فقیه داشتند. به نظر شما چرا حاج قاسم سلیمانی با این شدت می آید و این مسئله را مطرح می کند.
به نظر من ایشان میخواهد تاکید کند. میداند که روحانیت پشتوانه و حامی رهبری هستند. شاید یک صحبت های متفرقهای به گوش ایشان خورده و چیزهایی شنیده است، تاکید میکند که مبادا یک زمانی فراموش کنید. به روحانیت می گوید نکند یک زمانی فراموش کنید، شاید منشاء این صحبت هایی باشد که به گوش ایشان از برخی افراد خورده، والا اینطور نیست. روحانیت کاملاً معتقد هستند و قبول دارند. رهبری را شناخته اند و پشتوانه ایشان و حامی ایشان هستند و بحمدالله الان هم نداریم کسی که مخالف باشد.
*من دوست دارم با یک خاطره ناگفته از خاطره هایی که با حضرت آقا دارید تمام کنید. مسلماً جلسات متعددی خدمت ایشان بودهاید و به ویژه در دوران ریاست حوزه های علمیه کشور و غیره! نکته ای یا ناگفته ای دارید که برای مردم شنیدنی باشد؟
یک زمانی به یاد دارم که سفر مشهد رفتم و به مقام معظم رهبری برخورد کردیم. در مسیر داشتم به حسینیه اصفهانی ها میرفتیم که جایی بگیریم و یک ماه می خواستم در مشهد بمانم. در راه به ایشان برخورد کردم. نه من ایشان را می شناختم و نه ایشان من را! ایستادیم و احوالپرسی کردیم. ایشان از من پرسیدند کجا بودید و از کجا میآیید؟ من هم با ایشان احوالپرسی کردیم و ایشان گفتند به حجره ما بیایید. حجره ما ماه رمضان تعطیل است و من در حجره نیستم. در مدرسه نواب حجره داشتند. ما هم از خدا میخواستیم. همان کاری که با آقایان در اصفهان کردیم.
*با آقای عمید زنجانی!
بله. قبول کردیم و به حجره ایشان رفتیم و یک ماه رمضان در حجره ایشان ماندیم. حتی یک روز ایشان فرمودند من در جایی ورزش می کنم و شما هم بیایید. با هم آنجا رفتیم و تابلویی هم داشت. ایشان مشغول ورزش کردن خود شدند و ما هم تماشا میکردیم.
*ورزش می کردند...
بله. این را خدمت ایشان داشتیم تا بعد از پیروزی انقلاب.. در درس امام (ره) هم باز در قم همدیگر را دیدیم. از اصفهان که به قم آمدم در درس امام (ره) ایشان هم بودند. آنجا هم با هم ارتباط پیدا کردیم که یک زمانی اواخر در مدیریت حوزه قم بودم، جلسه ای خدمت آقا در منزل ایشان داشتیم صحبت هایی از اوضاع و وضع حوزه ها داشتیم. آقای حجازی و آقای محمدی گلپایگانی هم بودند. وقتی جلسه تمام شد و بلند شدیم، آقا رو به آقای محمدی کردند و فرمودند سابقه رفاقت ما با آقای مقتدایی به چه زمانی باز میگردد؟ آقای محمدی گفت به نظرم از ابتدای انقلاب با هم آشنا بودهاید. آقا فرمودند جلوتر بروید. من گفتم بعد از سفری که خدمت شما بودیم و من به اصفهان رفتم و شما به مشهد رفتید، نامه ها و مکاتباتی با هم داشتیم. ایشان نامه میفرستادند و ما هم به ایشان نامه می نوشتیم. گفتم یکی از نامه ها را من دارم که شما به من نوشتید. علتی که نگه داشتم این بود که بعد از سفر ما، آن زمان پدر ما مشهد مشرف شدند و با ایشان برخورد کردند. ایشان وقتی شنیده بودند که ایشان پدر ما هستند و با ما قبلاً صحبت کرده بودند، با پدر ما خیلی گرم گرفتند و یک جلسه ای هم با هم نشسته بودند.
ایشان در آن نامه از پدر ما تعریف کردند. تعریف کردند که او را «تمام مرد» یافتم. از پدر ما ایشان اینچنین تعبیر کردند. دوتا شعر هم در نامه دارند که این نامه به مناسبت این که از پدر ما تعریف کردند، نگه داشتیم. آنجا به ایشان گفتم این سوابق است و من نامه را دارم. بعد آقای مروی یا آقازاده ایشان (رهبری) زنگ زدند که نامه را می توانید بدهید که ضبط کنیم و برمیگردانیم؟ قول دادند بر میگردانند. آقای مروی را فرستادند که نامه را خدمت ایشان دادیم و ضبط کردند و دوباره به ما بازگرداندند. ان نامه را هنوز من دارم. این آقای رسول جعفریان یک زمانی نامه را نزد من دید و یک مجله ای را برای مجلس چاپ میکرد...
کتابخانه مجلس.
بله. ایشان گفت این گرد می خورد و حیف است، بدهید اینجا ثبت کنیم. من هم قبول کردم.
انتهای پیام/
نظر شما